فیلم لاست

قایقی فرستاده شده تا اتفاقات اسرار آمیز در دریا را بررسی کند، و در این بین با یک زیر دریایی پیشرفته بنام «ناتیلوس» مواجه می شود که توسط «کاپیتان نیمو» هدایت می شود...

در یتیم خانه ای، »آلیور توییست« (لستر) را به خاطر درخواست غذای بیشتر تنبیه می کنند و به »آقای ساوئربری« (راسیتر) می فروشند. اما او فرار می کند و به لندن می رود. در آن جا، با »فاگین« (مودی) که سرپرستی تعدادی از بچه های جیب بر را به عهده دارد و »داجر« (وایلد) آشنا می شود ...

هری، رون و هرمیون به دنبال یافتن و نابود کردن سه هورکراکس باقی مانده ی ارباب تاریکی هستند، اشیاء جادویی ای که عمری جاویدان را برای او به ارمغان آورده اند. اما با آشکار شدن یادگاران مرگ، و اطلاع یافتن لرد ولدمورت از هدف هری و دوستانش، نبرد عظیمی آغاز می شود.

ابی را تعقیب می کند، کودکی که در حین غواصی با یک بقاع آبی وحشی با شکوه دوست می شود. وقتی ابی متوجه می‌شود که ماهی در معرض تهدید است، از مادر فعال خود، دورا الهام می‌گیرد و برای نجات دوستش با شکارچیان متخلف می‌پذیرد.

“اولیور” و “استنلی” سعی می‌کنند از کارفرمای خود پول قرض بگیرند تا کوکی به نام “بوپپ” کوچک را از چنگال زنی به نام”بارنابی” شرور نجات دهند. اما وقتی در این کار شکست می خورند، آنها “استنلی” را عمداً به جای عروس جا زده و…

دنباله‌ای بر فیلم گربه‌ای خیابانی به نام باب ...

داستان در مورد کودک سیاه پوستی( جیدن اسمیت) است که به همراه مادرش از آمریکا به چین مهاجرت نموده است و در آنجا که مهد هنر های رزمی جهان است به مشکل بر می خورد و به صورت خودمونی تر با دیگران درگیر می شود و چون از هنر های رزمی هیچی بلند نبوده است مدام از دیگر بچه ها کتک می خورد این روال آنقدر او را اذیت می کند که تصمیم می گیرد هر جور شده به کشورش باز گردد ولی ناگهان با استاد کونگ فویی( جکی چان ) آشنا می شود که تصمیم می گیرد به او هنر های رزمی را آموزش دهد.

پدر دختری 13 ساله بنام ماریا می میرد، و دخترش یتیم و بی سرپرست می ماند. او مجبور می شود که پیش آقای بنجامین که یکی از فامیل های خانوادگی شان است برود. مدتی بعد ماریا خودش را در دنیایی متفاوت می یابد...

«جورج بنکس» (مارتين)، توليد کننده ي کفش هاي ورزشي، در ميانه ي ريخت و پاش هاي يک مهماني عروسي، روزهايي را به ياد مي آورد که به ازدواج تنها دخترش، «آني» (ويليامز) منجر شد...

فیلم در مورد «جورج بیلی» است که در روز کریسمس قصد خودکشی دارد، توسط یک فرشته نجات داده میشود و آن فرشته به او نشان می‌دهد که زندگی اطرافیانش بدون وجود بیلی چقدر بی رمق و یکنواخت می‌شده است. این طوری است که در همان روز و شب کریسمس، جورج که بواسطه مشکلات مالی حاصل از ورشکستگی به فکر خودکشی افتاده است،‌ باردیگر به انسان‌ها دل می‌بندد و به زندگی بر می‌گردد.